الویرا نابیولینا در سال ۲۰۱۳، تنها در عرض چند ماه پس از تصدی پست خود به عنوان رییس بانک مرکزی روسیه، با بحران اقتصادی فزاینده ای مواجه شد که ناشی از کاهش قیمت نفت، تنش های ژئوپولیتیکی و تحریم ها بود. تا دسامبر سال ۲۰۱۴، نرخ ارز و سیستم بانکی تحت فشار شدید قرار داشت و اقتصاد به سمت رکود پیش رفت. در چنین شرایطی نیاز به یک واکنش قاطع بود و به همین دلیل بانک مرکزی تصمیم گرفت نرخ ارز را شناور، حرکت فوری به سمت هدف گذاری تورم را اعلام و سرعت اصلاحات بانکی را افزایش دهد؛ سیاست های جسورانه ای که نتایج مثبت قابل توجهی به همراه داشته است.
به گزارش صندوق بینالمللی پول، نابیولینا اولین رییس زن بانک مرکزی روسیه،
توسط مجله یورومانی به عنوان رییس برتر بانک مرکزی سال ۲۰۱۵ و توسط د
بانکر به عنوان بهترین رییس بانک مرکزی اروپا در سال ۲۰۱۶ انتخاب شد. او
همچنین در فهرست قدرتمندترین زنان جهان توسط مجله فوربس قرار گرفت. در
سپتامبر سال ۲۰۱۸، او سخنرانی میشل کامدسوس را در مورد بانکداری مرکزی در
صندوق بینالمللی پول ایراد کرد.
سال ۲۰۱۹ و در گفتوگو با اولگا استانکووا از دپارتمان
ارتباطات صندوق بینالمللی پول، نابیولینا که قبلا به عنوان وزیر توسعه
اقتصادی خدمت میکرد، تجربه خود را در رهبری بانک مرکزی روسیه در این دوره
چالش برانگیز مورد بحث قرار داده که بازخوانی این مصاحبه میتواند جالب
توجه باشد:
هدفگذاری تورمی – یعنی زمانی که یک بانک مرکزی هدفی را برای تورم اعلام و انتظارات تورمی را از طریق اقدامات سیاستی خود مدیریت میکند – اغلب برای اقتصادهای بازارهای نوظهور نسبتا پیچیده و سخت به نظر می رسد. دلیل پیش گرفتن این سیاست در روسیه چه بود؟
با نگاهی به تجربه سایر کشورها، هدف گذاری تورم را به عنوان
سیاستی دیدیم که کاهش تورم و حفظ مداوم آن را در سطح نسبتا پایین ممکن
میسازد. البته، این سیاست میتواند برای بازارهای نوظهور چالش برانگیز
باشد، چرا که بازارهای مالی آنها نسبتا سطحی هستند و – آنچه احتمالا مهمتر
است – هدفگذاری تورمی مستلزم مدیریت انتظارات تورمی است. این موضوع در
بازارهای نوظهوری که در آن مردم دورههای تورم بالا را سپری کردهاند، به
تورم بالا عادت کرده و باور ندارند که تورم پایین در بلندمدت قابل دستیابی
است، چالش برانگیز است.
البته، منتقدان زیادی نسبت به تصمیم برای اتخاذ هدف گذاری
تورمی وجود داشت، زیرا روسیه به شدت به درآمد حاصل از استخراج منابع طبیعی
متکی است. بسیاری معتقد بودند که این ویژگی اقتصاد، اثربخشی هدف گذاری
تورمی را محدود میکند. اما من معتقدم که این تصمیم به موقع و تضمین شده
بود. در واقع، نیاز به یک گذار پس از بحران ۲۰۰۸ آشکار شد.
ما در هر صورت تغییر ناگهانی به هدفگذاری تورمی انجام
ندادیم. ما از مدتها پیش و پس از بحران ۲۰۰۹- ۲۰۰۸ برای آن آماده شده
بودیم. ابتدا ابزارهای مورد نیاز برای تامین مالی مجدد بانکها را توسعه
دادیم و این ابزارها استفاده از سیاست نرخ بهره را – از طریق مکانیسم
انتقال – برای مدیریت تورم ممکن ساخت. دوم، ما به تدریج به سمت نرخ ارز
منعطفتر یعنی از یک نرخ کاملا مدیریت شده به یک نرخ شناور حرکت کردیم. سوم
– و بسیار مهمتر – هدفگذاری تورم به کیفیت مدلها، پیشبینیها و
تحلیلها بستگی دارد، بنابراین ما این ظرفیت را هم توسعه دادیم. من فکر
میکنم که این سه عنصر برای اطمینان از اینکه – در معرفی هدفگذاری تورمی –
میتوانیم به اثراتی که به مردم وعده داده بودیم دست پیدا کنیم، بسیار مهم
بودند.
اکنون، پس از چهار سال هدف گذاری تورمی، من معتقدم که این
چارچوب سیاستی برای کشورهایی مانند روسیه – یعنی اقتصاد بازارهای در حال
ظهور – مناسب است. بسیاری این سیاست را در پیش گرفته و نمونهای از
کشورهایی را نمیشناسم که رسما از هدف گذاری تورمی به سیاستهای متفاوت،
تغییر مسیر داده باشند.
نرخ ارز در اوج بحران در اواخر سال ۲۰۱۴ شناور شد.
آیا گزینههای مناسب دیگری در آن شرایط وجود داشت؟ و آیا مدیریت نرخ ارز
برای مدتی دیگر یکی از گزینههای شما بود؟
در واقع ما مجبور شدیم به سمت نرخ ارز شناور در دورهای که
خطرات بالای ثبات مالی وجود داشت، حرکت کنیم. با این حال، من متقاعد شدهام
که این دلیلی برای به تعویق انداختن این تصمیم نبود. ما صرفا بخشی از
ذخایر طلا و ارز خود را هزینه میکردیم و پس از آن باید به هر طریقی شناور
میشدیم.
به نظر من، نرخ ارز شناور برای جذب شوکهای خارجی به خوبی عمل
کرده و تعدیل سریع تراز پرداختها را تسهیل کرده است. در چرخه بعدی در سال
۲۰۱۶، ما بار دیگر هم شاهد آن بودیم. به یاد دارید که در اوایل سال ۲۰۱۶،
قیمت نفت کاهش یافت اما به لطف نرخ ارز شناور، تاثیر آن بر کل بازارهای
مالی چندان قابل توجه نبود.
پیش از اتخاذ هدفگذاری تورمی هم شما بر روی سیاست
نرخ ارز کار میکردید. آیا به کشورهای دیگر هم توصیه میکنید که به تجربه
شما نگاه کنند تا زودتر به سمت نرخ ارز شناور حرکت کنند؟
ما نرخ ارز را به تدریج شناور کردیم. پیش از ورود من به بانک
مرکزی، کریدور گسترده شده بود و امکان افزایش انعطاف پذیری نرخ ارز را
فراهم میکرد. در این میان یک مساله وجود دارد که میخواهم آن را برجسته
کنم: ما نرخ ارز را در یک دوره استرس مالی شناور کردیم، و در آن لحظه،
شناور کردن آن مهم بود – نه تنها اینکه در مورد شناور بودن نرخ، صحبت کنیم.
همه کشورها ترس از شناور شدن دارند و در دوره سخت بی ثباتی، این ترسها
افزایش مییابد.
بانک مرکزی روسیه برای گسترش حمایت عمومی از
سیاستهایی که شما دنبال کردید، چه کرده است؟ و نقش ارتباطات در طول بحران و
دوره گذار بعدی چه بود؟
ارتباطات در طول انتقال از یک سیاست به سیاست دیگر بسیار مهم
بود، هم برای توضیح دادن به جامعه و هم برای نشان دادن مزایای سیاست جدید.
این امر مخصوصا به این دلیل صادق بود که گذار به سمت هدفگذاری تورمی با یک
اقدام نامطلوب – افزایش نرخ سیاستی – همراه بود و نرخ ارز شناور نیز مردم
را به وحشت انداخت.
البته هدفگذاری تورمی به سطح کیفی بالاتری از ارتباطات با
بازار نسبت به سایر سیاستها نیاز دارد، چرا که هدفگذاری تورمی بر اساس
مدیریت انتظارات و پیشبینیها است. بنابراین برقراری ارتباطات مورد نیاز
برای ما بسیار مهم بود. ما مجموعه ابزار ارتباطاتی خود را با اعلام تاریخ
جلسات هیات مدیره از یک سال قبل، که قبلا انجام نشده بود، بسیار گسترش
دادیم. همچنین شروع به برگزاری کنفرانسهای مطبوعاتی و ارائه مطالب تحلیلی،
گزارشها، مصاحبهها و نظرسنجیها کردیم و همچنین جلساتی را با
سرمایهگذاران و تحلیلگران ترتیب دادیم.
علاوه بر تمام این موارد، ما کار با مناطق را هم انجام دادیم،
یعنی جایی که با صاحبان کسب و کار، تحلیلگران و رهبری منطقه دیدار کردیم
تا مطمئن شویم که سیاستهای ما درک شده است. اما اساسیترین عنصر ارتباطات
ما، دستیابی به هدف اعلام شده بوده است. تنها در این صورت است که مردم به
آنچه شما میگویید و به پیشبینیهای شما باور میکنند.
من میخواهم به یک جنبه مهم دیگر از ارتباطات اشاره کنم. در
ابتدا، تمرکز بر حصول اطمینان از این بود که تحلیلگران و متخصصان بازار
آنچه را که ما انجام دادیم، درک کردهاند. آنچه در حال حاضر مهم است
برقراری ارتباط با مخاطبان تجاری و عموم مردم است، برای ایجاد ارتباط در خط
مشی ما و دادن اعتماد به نفس بیشتر به مردم در هنگام برنامهریزیهای
زندگی و کسب و کار خود، این مساله به آنها اجازه میدهد بر این واقعیت تکیه
کنند که تورم تحت کنترل است.
فشار نسبتا جدی بر بانک مرکزی، از جمله از سمت کسب و
کارها، برای کاهش نرخ سریعتر از آنچه مدنظر بوده، وجود داشته است. برای
تحمل این فشار چه چیزی نیاز است؟
ما به صورت مداوم از سیاستهای خود پیروی کردیم. وظیفه ما این
بود که در عمل نشان دهیم که نرخ بهره بالا تورم را مهار میکند و نرخ بهره
در اقتصاد همراه با تورم کاهش مییابد. این روند در سال ۲۰۱۷ – ۲۰۱۶ آغاز
شد. ما میبینیم که وامهای رهنی، برای مثال شروع به توسعه کرد و چشم انداز
تورم برای آن نوع وام از اهمیت بالایی برخوردار است. ما در تلاش هستیم تا
به جامعه تجاری نشان دهیم که سیاست ما به نفع آنهاست و به ویژه اینکه لازم
است افق برنامه ریزی طولانی مدت باشد.
البته این تغییرات همیشه برای کسب و کار آسان نیست. زمانی که
تورم بالا به شما امکان میدهد هزینههای خود را به سمت قیمتهای فزاینده
تغییر دهید یک مساله است و وقتی توانایی شما برای انجام این کار محدودتر
است کاملا یک مساله دیگر است. برای اینکه بتوانید رقابت کنید، باید برای
افزایش بهرهوری نیروی کار و کاهش هزینهها تلاش کنید.
این یک چالش برای کسب و کارها است، اما ما معتقدیم که تورم
پایین یکی از عوامل ساختاری است که مدل توسعه اقتصادی را تغییر داده و
بهرهوری را افزایش میدهد.
اکنون بیشتر به دلیل افزایش نرخ مالیات بر ارزش افزوده،
افزایش موقت تورم را تجربه میکنیم و برای جلوگیری از افزایش نرخ تورم، نرخ
بهره را افزایش دادهایم. انتظار داریم تا پایان سه ماهه اول به ۵.۵ تا ۶
درصد برسد و پس از آن شروع به کاهش کند. بار دیگر به دلیل نرخ کلیدی با
منتقدانی مواجه شدهایم، اما در عین حال میبینیم که مردم با چه سرعتی شروع
به پذیرش تورم پایین به صورت عادی کرده و چه اندازه نگران رشد آن هستند و
این مساله به تعیین اولویتهای ما کمک میکند: تورم پایین برای همه مهم
است، در این میان ما هم هر کاری را که لازم است انجام میدهیم تا علیرغم
صحبتهای منتقدان، آن را در محدوده هدف نگه داریم.
با نگاهی به گذشته، نتایج اتخاذ هدفگذاری تورمی در
روسیه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا اقدامی وجود دارد که اکنون با استفاده
از آینده نگری قصد انجام آن را داشته باشید؟
من فکر میکنم که هدفگذاری تورمی، مانند نرخ ارز شناور، کارساز بوده است.
اول، ما اکنون قادر به دستیابی به اهداف تورمی هستیم. گاهی
اوقات به ما میگویند که با افزایش بیش از حد نرخ بهره و سرکوب رشد
اقتصادی، به هدف خود یعنی کاهش تورم میرسیم. با این حال، محاسبات نشان
میدهد که واقعا چنین نیست، زیرا نرخ رشد اقتصادی فعلی نزدیک به نرخ رشد
بالقوه ۱.۵ تا ۲ درصد است. سطح پایین بیکاری از لحاظ تاریخی شاهد دیگری بر
این امر است. علاوه بر این، افزایش رشد اقتصادی با استفاده از سیاست پولی،
زمانی که تولید نزدیک به بالقوه است، امکان پذیر نیست و باید تغییرات
ساختاری ایجاد کرد.
هدفگذاری تورمی در واقع هدف اصلی خود را که کاهش تورم است،
انجام میدهد. در کنار نرخ ارز شناور، هدفگذاری تورمی، اقتصاد را در برابر
شوکهای خارجی مقاومتر کرده است. سیاست ما این امکان را برای کسبوکارها و
عموم مردم فراهم کرده است که به داراییهای روبل اعتماد بیشتری داشته
باشند: این که ارزش این سرمایه کاهش نخواهد یافت و قدرت خرید روبل حفظ
خواهد شد. یکی از شاخصههای این امر، از جمله دلارزدایی از سپردههاست.
البته اقدامات نظارتی نیز در این میان نقش داشته است. در مجموع من مطمئن
هستم که از نظر استراتژیک، تصمیم درستی گرفتهایم، حتی اگر برخی تنظیمات
دقیقتر هم در آن زمان ممکن بوده باشد.
وقتی برخی از مردم درباره اتفاقات سال ۲۰۱۴ صحبت میکنند،
معتقدند که همهچیز می توانست زودتر انجام شود. اما یک یا دو ماه زودتر
میتوانست تغییرات اندکی ایجاد کند. چند سال قبل چطور؟ بله. احتمالا وضعیت
بهتر میشد.
نظرات مخالفی هم وجود دارد که معتقد است وقتی نرخ سود را
افزایش دادیم و نرخ ارز را شناور کردیم، اشتباه بود که در بازار ارز دخالت
نکردیم. منتقدان به خطرات ثبات مالی در آن زمان اشاره میکنند و مدعی هستند
که در نهایت اجازه دادیم نرخ ارز بیش از حد افزایش یابد.
با این حال، من معتقدم که گذراندن آن مرحله کاملا ضروری بود.
برای ایجاد تغییر در سیاست، برای مردم مهم بود که ببینند نرخ ارز در واقع
شناور است و بنابراین باید سطح تعادلی خود را در بازار پیدا کند. اگر
مداخلهای وجود داشت، ما همچنان به هدر دادن ذخایر طلا و ارز ادامه
میدادیم و در عین حال انتظارات برای کاهش بیشتر ارزش پولی را تقویت
میکردیم.
شما همچنین بخش بانکی را اصلاح کردید. ملاحظات اقتصادی و سیاسی در پس این اقدام شما چه بود؟
رشد اقتصادی پایدار مستلزم یک سیستم مالی پایدار و قوی است.
یک سیستم مالی ضعیف نمیتواند از رشد اقتصادی حمایت کند. سیستم بانکی ما
مجموعهای از مشکلات را انباشته بود که در سالهای اخیر با آنها مقابله
کردهایم.
اول، سیستم بانکی فاقد سرمایه واقعی کافی بود. به یاد دارید
که سیستم بانکی خیلی سریع در اوایل دهه ۱۹۹۰ و بدون سرمایه ظهور کرد. حتی
پس از آن نیز سرمایه به مقدار قابل توجهی وارد سیستم نشد. دوم، در نتیجه
بحرانهای سال ۲۰۰۸ و سپس ۲۰۱۵ – ۲۰۱۴، کیفیت داراییهای بانکها بدتر شد.
آن داراییها در ترازنامه بانکها باقی ماند و رسیدگی به آن ضروری بود.
دلیل دیگر این است که بانکها اغلب برای اعمال ناجوانمردانه استفاده
میشدند. صاحبان آنها با مدیریت ضعیف ریسک از آنها برای تامین مالی کسب و
کار خود استفاده کردند و پولشویی هم وجود داشت.
بدیهی است که سیستم بانکی باید بازسازی شود، چرا که نمیتواند
از رشد حمایت کند و برای زنده ماندن در یک بحران به تزریقهای مالی زیادی
نیاز دارد. واضح است که چرا لازم بود چنین حمایتی در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۴
ارائه شود: فروپاشی سیستم بانکی غیرممکن بود، چرا که این امر فورا به یک
اثر دومینووار و سرایت منجر میشد. ما باید اقداماتی را برای ارتقای سلامت
سیستم بانکی انجام میدادیم تا در آینده از تزریق جدید پولی جلوگیری کنیم.
در این میان حدود ۴۰۰ مجوز از بانکهای بی ثبات و متقلب را لغو کردیم.
مجبور شدیم سه بانک بزرگ را بازسازی کنیم و این منجر به
افزایش سهم مالکیت دولتی در بخش بانکی شد. ما در تلاش هستیم تا مقررات و
نظارتی ایجاد کنیم که با بانکها بدون توجه به اینکه آیا دولت سهام آنها را
در اختیار دارد یا نه، به صورت یکسان رفتار کند. ما میدانیم که بازار
مایل است شاهد کاهش در سهم مالکیت دولتی باشد. ما قطعا قصد داریم به محض
اینکه فرصتی فراهم شد، بانکهایی را که موقتا سهم خود را در آنها نگه
میداریم، به بازار بازگردانیم.
در سال ۲۰۱۳ شما مسئولیت موسسات مالی غیربانکی را نیز
بر عهده گرفتید و بانک مرکزی به یک «مگا تنظیم کننده» تبدیل شد. آیا این
اصلاحات ارزشمند بوده و نتایج آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
احتمالا بسیار نادر است که یک بانک مرکزی نه تنها مسئول
سیاستهای پولی و مقررات بانکی و نظارتی باشد، بلکه برای بخش غیربانکی نیز
مسئول باشد. همچنین وظایف کمیسیون اوراق بهادار نیز به بانک مرکزی واگذار
شده است.
یکی از ویژگیهای اقتصاد ما این است که بزرگترین بانکهای ما
بخشی از گروههایی هستند که شامل شرکتهای بیمه و صندوقهای بازنشستگی
خصوصی میشوند و ریسکها با هم ترکیب میشوند. دیدن تصویر کامل با نگاه
کردن به بخش بانکی به تنهایی دشوار است. همچنین باید به روابط بین بانکها و
سایر اعضای یک گروه مالی توجه کرد.
به نظر ما، رویکرد مگا تنظیم کننده مزایای زیادی دارد که
آشکار شد – به عنوان مثال، زمانی که ما شروع به بازسازی سه گروه بزرگ کردیم
توانستیم یک دیدگاه تلفیقی از کل یک گروه داشته باشیم و خطرات درون آن را
شناسایی کنیم و این به ما امکان داد تا مقیاس مشکلات آن گروهها را درک
کنیم. نگاه جامع به مقررات مالی همچنین آربیتراژ نظارتی را کاهش میدهد و
اطمینان از رویکردها و استانداردهای یکسان را آسانتر میکند.
این احتمال وجود دارد که یک مگا تنظیم کننده نیز دارای
اشکالاتی باشد. بانک مرکزی از یک سو پول چاپ و سیاستهای پولی را اجرا
میکند و از سوی دیگر بر بانکها نظارت میکند که شامل لغو مجوز میشود.
این فضا را برای تقاضای عمومی برای رگولاتور بزرگ ایجاد میکند تا مشکلات
بانکها را با چاپ پول حل کند زیرا ما نتوانستیم از سقوط آنها جلوگیری کنیم
و مگا رگولاتور باید تحت این فشار دوام بیاورد و باید دیوارهایی بین مثلا
نظارت بانکی و سیاست پولی ایجاد کند.
اما علیرغم برخی اختلاف نظرها، من فکر میکنم که با توجه به
روشی که بازارهای مالی در حال توسعه آن هستند، ایده یک رگولاتور بزرگ بسیار
امیدوار کننده است. مرزهای بین موسسات مالی در حال مبهم شدن است. دیجیتالی
شدن سیستم مالی وجود دارد، اکوسیستمها و راهحلهای پلتفرم در حال ظهور
هستند. اغلب گفته میشود که مقررات بانکی پس از بحران ۲۰۰۷ بسیار سختتر شد
و ریسکها به بخشهای دیگر مالی کمتر تنظیم شده، منتقل شدند. یک رویکرد
تلفیقی به ما کمک میکند تا بر سیستم بانکداری سایه نظارت بهتری داشته
باشیم.
شما را یک بانک مرکزی بسیار مستقل میدانند. چگونه توانستید بر فشارها و انتقادات غلبه کنید؟
خوب ما هنوز کاملا بر آن غلبه نکردهایم.
حداقل شما در این دوره اهداف خود را پیش بردید.
وقتی تغییرات جدی ایجاد میشود، همیشه منتقدان زیادی وجود
دارد. با این اوصاف، بررسیها برای سالهای متمادی نشان میداد که تورم
مشکل شماره یک مردم است، اما اکنون به مراتب پایینتر فهرست سقوط کرده است.
برای ما، این یک نتیجه سیاستی مهم است. تورم پایین تاثیر مثبتی بر رفاه
اجتماعی مردم دارد. برای کسب و کار، تورم پایین امکان کاهش نرخ بهره را
فراهم میکند – در بلندمدت و نه فقط به عنوان یک نتیجه یکباره. این مساله
با تخصیص پول ارزان، کاهش نرخ بهره و پس از آن افزایش چشمگیر نرخها به
دلیل افزایش تورم بسیار متفاوت است.
اکنون به شما به عنوان یک بانک مرکزی بسیار موفق نگاه
میشود. آیا این نتیجه رویکرد تحلیلی و محاسبات صحیح شماست یا شانسی در
کار بوده است؟
من فکر میکنم که مهم است به سادگی سیاست را به روشی سازگار
اجرا کنیم. قبل از اینکه من به بانک مرکزی بیایم، هدف از گذار به هدفگذاری
تورمی اعلام شده بود و کارهای مقدماتی زیادی هم در این باره انجام گرفته
بود. مهم این بود که در زمانهای پرتلاطم به جای وحشت و لغزیدن، ثابت قدم
باشیم. همچنین ضروری بود که تصمیمات ضروری را به تعویق نیندازیم. مشکلات
پیش روی بانکهای مرکزی معمولا به سادگی از بین نمیروند. تصمیم دیرهنگام
هزینههای زیادی برای جامعه دارد و یک سیاست پولی پوپولیستی حتی اگر
آسانتر به نظر برسد، پیامدهای منفی به دنبال دارد.
چه ویژگیهای رهبری برای موفقیت به عنوان یک بانک مرکزی ضروری است؟
ابتدا افراد حرفهای را پیدا کنید که بتوانید به آنها اعتماد
کنید و از محاصره کردن خود با افراد قوی هراس نداشته باشید. بحث را به راه
بیندازید تا افراد از بیان عقیده خود نترسند و سپس بر این اساس تصمیم
بگیرید و از آن عدول نکنید.
برای افرادی که در بانک مرکزی کار میکنند مهم است که بدانند
برای منافع عمومی و برای اهداف بلندمدت کار میکنند. ما باید به وعدههای
خود به جامعه عمل کنیم. این یک اصل کلیدی برای من و کلیه کارکنان ماست.
در هیچ سیاستی، از جمله سیاست پولی، اجتناب از مصالحه امکان
پذیر نیست. با این حال، درک این نکته مهم است که برای سازش، محدودیتهایی
وجود دارد.